29 مرداد 1400
درآمد
بدیهی است که هیچ انسان منصف و باوجدانی بیدار نیست که پس از آگاهی نسبت به حوادث و فجایع عاشورای سال 61 هجری غمگین و افسرده نشود. با این همه، باید اذعان کرد در طول تاریخ بشر، حوادثی فجیعتر از آن نیز رخ داده و رفتارهایی غیرانسانیتر، در کارنامه بشر بر روی زمین بهوفور ثبت شده است. پس در عین حال که یادآوری حوادث کربلا در هر سال و ذکر مصائبی که بر آن امام همام و خاندان و یاران او رفت کاری بایسته است، اهمیت زنده نگهداشتن وقایع آن روزهای مصیبتبار را باید در جایی دیگر جستجو کرد که همانا پیام روشنگرانهای است که سامانبخشی به برای زندگی «اینجا و اکنون» ما دارد. به بیان دیگر، صرف ذکر مصائبی که بر حسین (ع) و خاندان و یارانش رفت اگرچه میتواند در زنده نگه داشتن آن حادثه در خاطره جمعی ما مؤثر باشد، بدون اهتمام به فهم پیام نهضت حسینی، در تلاشمان برای داشتن یک زیست انسانی و مسلمانی، تأثیرگذار نخواهد بود.
چنان که میدانیم، این یک واقعیت تاریخی انکارناپذیر است که دینداری را اگر آفتی بزرگ متصور باشد، آلوده شدن پیام دین به تحریف است. آورندگان پیام الهی همواره با این معضل مواجه بودند؛ معضلی که مقابله با آن از مقابله با عناد و خصومت منکران دین بسیار دشوارتر بوده است. چرا؟ برای این که تحریف دین بهدست مدعیان دینداری و متولیان خودخوانده آن صورت گرفته و میگیرد. از همین روست که در بازههای زمانی میان ارسال وحی و کتاب به پیامبران اولیالعزم، پیامبران و رهبران الهی بسیاری از پی هم میآیند تا مؤمنان را نسبت به تحریفاتی که در دین بهدست زمامداران مدعی حکومت دینی یا کاهنانی و روحانیانی که دین را به دنیا فروختهاند، هشدار دهند. و از همین روست که بزرگترین نگرانی پیامبر گرامی اسلام (ص) این بود که انقلاب سترگی که جان و جهان مردمان زمانش را دگرگون کرده بود، به دست نااهلان بیفتد: نااهلانی که تا دیروز در صف مخالفان تحول مناسبات اجتماعی و شکلگیری جامعه جدید بودند و امروز لباس مفسران و مبلغان گفتمان جدید در بر کردهاند! در تاریخ اسلام، بروز تحریفها در پیام دین در همان سدة نخست شکل گرفت و اوج آن، خلافت معاویهبن ابیسفیان بود که بهعنوان امیرالمؤمنین سکه بهنام خود زد و خلافت را به سلطنت و دین آزادیبخش و منادی عدالت اجتماعی را ابزاری برای دستیابی به آرمانهای جاهلی خود قرار داد. در میان تحریفهای بزرگی که در این دوران در پیام دین رخ داد، تحریف مفهوم و نقش «امر به معروف و نهی از منکر» است. این تحریف از دو طریق صورت گرفت: در رابطه شهروندان با حکومت، سازوکارهای حضور و خودپایی جامعه و دیدبانی حکومت از سوی شهروندان کمرنگ و بهتدریج ناپدید شد، و در رابطه حکومت با شهروندان، به ابزاری در دست محتسبان و داروغهگان مبدل گشت تا هم با اعمال نمایشی خود متدینین را از این که حکومتی دینی بر آنها حکمفرماست اطمینان بخشند، و هم فلسفه وجودی خود را در سایه ادعای پاسداری از دین توجیه کنند. بیتوجهی به هستة مهم و هدف کانونی این اصل حیاتی دینی بدانجا رسیده که در زمان ما هم، مهمترین وظیفه آن به نظارت بر پوشش زنان و مردان و رفتارهای مغایر شرع در کوچه و بازار تقلیل یافته است؛ توگویی سیدالشهداء (ع) خود و خاندان و یاران پیامبر (ص) را برای توجه مردم نسبت به بیبند و باریهای اخلاقی که گهگاه در میان مسلمانان و بیش از آن در بیت امیرالمؤمنین زمان رواج داشت به مقتل کربلا برد و مهمترین امر واجب یعنی حفظ جان انسانها را فدای فریضهای چنین پیشپاافتاده کرد! در پرتو دانشی که امروزه در دست ماست اما، میتوان به بازخوانی و احیای واقعی این اصل حیاتی که در آیات و روایات پرشمار بر ضرورت پاسداشت و اجرای آن سخن رفته پرداخت و غبار مظلومیت از رخ آن زدود. از جمله نظریههایی که بهزعم من میتواند در این مسیر بهکار گرفته شود، چارچوب تحلیل نهادی است که نهادگرایان جدید در اختیار ما قرار دادهاند. شرح همه ابعاد این نظریه در این مختصر ممکن نیست و سعی خواهم کرد تنها به خطوط کلی اشاره کنم. بدین منظور، ابتدا مروری شتابان بر گزارههای مهم مکتب نهادگرایی جدید، نظریه زوال و نظم سیاسی و رویکرد نقد اجتماعی خواهم داشت. سپس با توجه به بافتار تاریخی و اجتماعی نهضت حسین (ع) نگاهی نهادگرایانه به پیام آن خواهم داشت و سرانجام، به دستاوردهای این تحلیل برای وضعیت امروزمان اشاره خواهد شد.
نهادگرایی
نهادگرایان بهطور عام و مروجان مکتب نهادگرایی جدید بهطور خاص، ما را از تحلیلهای سطح خُرد و سطح کلان به تحلیلهای سطح توسعه دعوت میکنند. در ادبیات گسترده و روزافزونی که این مکتب تولید کرده است، نهادگرایان تلاش کردهاند نگاه ما به امر توسعه را از تنگناهای نظری مکتب رشد، مکتب تعدیل ساختاری و اقتصاد نئوکلاسیک رها کنند تا امکان دسترسی به الگوهای توسعه متوازن، پایدار و همهجانبه میسر شود. در این راستا، و در وجه سیاسی مبحث توسعه، نهادگرایان نشان دادهاند که در طول تاریخ بشر، حقّ عام و جهانشمول تعیین سرنوشت جوامع انسانی بهدست خودشان، فراهمساز بستر پیدایش نظامهای توسعهگرای دارای مشی مردمسالاری بوده که امکان توسعه پایدار، همهجانبه و متوازن را فراهم ساخته است. بهمنظور رعایت اختصار، شاید بتوان ده گزارة کلیدی مکتب نهادگرا را به این ترتیب برشمرد:
- اول، توجه به «نهاد» است. نهاد را شاید بتوان بهطور خلاصه، مجموعه قواعد و هنجارهایی که تعاملات و رفتارهای ما با خارج از خودمان را بهعنوان شخص شکل میدهد تعریف کرد.
- دوم، ما، موجوداتی هستیم به تعبیر فوکویاما هنجارساز و هنجارساخته(فوکویاما: 1396: 18)، یا بهتعبیر مایکل والزر فرهنگساز و فرهنگساخته(والزر، 1389، 520).
- سوم، جهانبینیها در شکل دادن به فهم ما از پیرامونمان و معنایی که از زندگی در ذهن داریم اثر بنیادین دارند و ادراکات عقلی و غیرعقلی، هر دو در جهانبینیهای ما مؤثر هستند.
- چهارم، ما «تاریخمند» هستیم و «موقعیتمند»، و بنابراین، شناخت هویت تاریخی ما بهعنوان موجوداتی موقعیتمند و تاریخمند به همان اندازه در تعیین نهادهای ما اهمیت دارند که درک ما از خود و دیگری بهعنوان اعضای خانواده بزرگ بشری.
- پنجم، قواعد رسمی، قوانین، مقررات و قراردادها ناشی از نهاد حکومت هستند، و در کنار آن، «محدودیتهای غیررسمی» (شامل هنجارهای صداقت، درستی، قابل اطمینان بودن) بهطور مستقیم بر هزینههای مبادله تأثیر میگذارند.(نورث: 1398: 139) این همان چیزی است که در مبحث اعتماد (فوکویاما، 1995) و سرمایه اجتماعی (کلمن، 1994؛ پاتنام، 1392؛ روتشتاین، 1393؛ وولکاک 2001) بهتفصیل آمده و ناشی از نقش نهادهای جامعه مدنی است. در این رابطه تعامل و تأثیرگزاری متقابل رفتاری و کارگزاری حکومت و جامعه مدنی را البته نباید از چشم دور داشت.
- ششم، آزادیهای انسان نامحدود نیست، اما وی محکوم به جبر هم نیست و قصدمندانه برای تغییر شرایط بهمنظور دستیابی به زندگی بهتر تلاش میکند؛ زندگیای که عدماطمینانها تا سر حد ممکن کاهش یابد.
- هفتم، عاملیت انسانی حاکی از این واقعیت است که رفتارهای انسانی در حوزههای فردی و جمعی، نه بر اصالت فرد و نه بر اصالت جمع، که بر اصالت آمیخته فرد و جمع دلالت دارد.
- هشتم، تفکیک حوزه خصوصی و عمومی، خود برخاسته از بستر تاریخ و فرهنگ هر جامعه و مرزبندی بین این دو قلمرو، و در نتیجه، نزد مردمان گوناگون، متفاوت است.
- نهم، توجه صرف به جایگاه قواعد رسمی و بیتوجهی به ضرورت ایجاد حکومتی مبتنی بر تفاهم و آرای عمومی پایدار، به ناکامی در توسعه میانجامد و بلکه فاجعهبار است.(نورث، 1398: 249)
- دهم، لازمه بهبود عملکرد اقتصادی و توسعة اقتصادی متوازن، پایدار و همهجانبه، پاسداشت از حقوق مالکیت، ایجاد یک نظام قضایی کارآمد، و توسعه نهادها بهمنظور یکپارچهسازی دانش پراکنده در یک جامعه است.(نورث، 1398: 247)
نظم و زوال سیاسی
اجازه دهید از این گزارههای دهگانه به بحث مهم فوکویاما در خصوص نظم و زوال سیاسی کوچ کنیم. بهطور خلاصه، فوکویاما توسعة سیاسی را تغییر بلندمدت در نهادهای سیاسی میداند نه تغییر مقامات و سیاستها. وی هر نظم سیاسی مدرن را بر سه نهاد استوار میداند: دولت، حاکمیت قانون و سازوکارهای پاسخگوبودن.
- دولت، نهادی متمرکز است در یک محدوده سرزمینی مشخص که از انحصار بهکارگیری اقتدار مشروع برخوردار است؛
- حاکمیت قانون (که نباید با «حکومت بهوسیله قانون» اشتباه شود) بر ضرورت محدود و مقید شدن حاکمان به قوانین ناشی از اراده جمعی شهروندان تأکید میکند؛
- و پاسخگو بودن به معنی واکنش نشان دادن حکومت در قبال خیر عمومی بهجای منافع محدود خود است.
نظام سیاسی توسعهیافته، نظامی است دارای دولتی کارآمد، حاکمیت قدرتمند قانون و پاسخگوبودن دمکراتیک و بهنظر فوکویاما، وجود نظام سیاسیای که بر موازنه میان دولت، قوانین و پاسخگوبودن استوار باشد، نیاز عملی و اخلاقی همه جوامع است.
از این رهگذر، موازنة میان دولت، قوانین و پاسخگویی، بهمنزلة نیاز عملی و اخلاقی همة جوامع بشری شمرده میشود که همانا حرکت بهسمت «نظامهای دسترسی باز» (نورث، والیس و وینگاست، 1396) و استقرار «لوایاتان مقیّد»، و گریز از «نظامهای دسترسی بسته» و «لوایاتان مستبد»، و پرهیز از افتادن به دام «لوایاتان کاغذی» و سپس «لوایاتان غایب» (عجماوغلو و رابینسون، 1399) و درغلتیدن به پرتگاه فروپاشی و «زوال سیاسی» (فوکویاما، 1396) و تبدیل به «نظام فرومانده» (چامسکی، 1387) است.
نقد اجتماعی
سرانجام به سومین مؤلفه الگوی تحلیلیمان میرسیم: نقد اجتماعی. بهزعم من، یکی از جامعترین نقدها به مقوله روشنفکری مدرن، عمل مصلحانه و نقد اجتماعی را میتوان در آراء مایکل والزر یافت. خود من پس از آشنایی با مباحث وی در این زمینه بود که به بازشناسی اصل امر به معروف و نهی از منکر راغب شدم. بدیهی است که حتی بیان فشرده اجزای متعدد ولی پیوسته نظریه والزر در اینجا ممکن نیست و علاقمندان باید به کتاب ارزشمند تفسیر و نقد اجتماعی (1387) وی مراجعه کنند. بهطور کلی، والزر پس از این که نشان میدهد کاوش اخلاقی نه به معنای کشف اصول اخلاقی و نه به معنای ابداع آنها بلکه به معنای تفسیرشان بهگونهای است که «اینجا و اکنون» راهنمای عمل ما قرار گیرد، در فصل دوم به تجزیه و تحلیل ماهیت نقد اجتماعی میپردازد. وی سه ادعای خاصبودگی نقد مدرن یا کنش روشنفکران دوران ما را به پرسش میکشد. اول این که ادعا میشود نقد مدرن بهعنوان کنشی خودآگاهانه (روشنگری) و نقش انتخابشده (رمانتیک)، پدیدهای متأخر است. والزر میپرسد وقتی سقراط فهم مردمان آتن دربارة زندگی نیک را به پرسش میکشد، آیا با چیزی که امروزه در میان روشنفکران «نقد ایدئولوژیک» خوانده میشود سروکار نداشت؟ ادعای دوم این است که منتقدان قدیم بر اعمال یا رفتار معینی متمرکز بودند نه نظام اجتماعی. به تعبیر دیگر، آنها منتقدان کنشها و ایدهآلهای اعضای جامعه بودند نه منتقد ایدئولوژیها، کردارهای جمعی و نهادهای اجتماعی. والزر خاطر نشان میکند که نقد سقراط از نظامهای سیاسی معین، با این ادعا ناسازگار است. سومین ادعا این است که فقط روشنفکر منتقد امروزی است که منفک از پیوندهای اجتماعی، بهدور از احساسات، و بدون داشتن منزلت اجتماعی مطمئن و شغلی بهرسمیتشناختهشده به نقد اجتماعی میپردازد. والزر بهدرستی یادآوری میکند که بسیاری از پیامبران و مصلحان در طول تاریخ بشری از وضعیتی مشابه برخوردار بودند و ضمن حفظ فاصله نقادی، به نقد وضعیت موجود میپرداختند و مورد آزار مراکز قدرت قرار میگرفتند.
در فصل سوم این کتاب و نیز در کتاب دیگرش با عنوان مجمع منتقدان (1989)، والزر نظریه خود را برای تشریح و تحلیل کنشهای اجتماعی مصلحان بهکار میبرد، از جمله یکی از پیامبران بنیاسرائیل بهنام عاموس. به بیان والزر، «دین پیامبرانه نه تنها سیاست، که تمام وجوه زندگی اجتماعی را در بر میگیرد … پیامبران منتقد اجتماعی بودند»(والزر، 1383: 101) و ادامه میدهد: «هدف پیامبر تذکار، تصدیق، تهییج و تنبه مردم است.»(همان: 106) به همین دلیل، «پیام پیامبران کاملاً اینجهانی است: اخلاقی، اجتماعی و مربوط به زندگی روزمره».(همان: 113) عاموس منتقد صریح زندگی اشرافیت جامعه خود است، انتقادی که نه به دلیل ثروت آنها، بلکه بهدلیل بیتوجهی به عدالت اجتماعی است:
اعتراض اصلی عاموس، یعنی روح پیام انتقادی او، این نیست که ثروتمندان زندگی خوب دارند، بلکه این است که هزینه زندگی خوب آنها را فقیران میپردازند. آنها نه تنها میثاق خود با خدا را فراموش کردهاند، بلکه خودِ هسته مرکزی یعنی اصل همبستگی را فراموش کردهاند.(همان: 118)
عاموس از واژه «اَشُک» برای نام بردن از ظلم استفاده میکند که دامنه معنایی وسیعی را در بر میگیرد: بدرفتاری، استثمار، آسیبرساندن، اخاذی و کلاهبرداری. وی همچنین از واژه «لاهاتز» استفاده میکند که استلزام سیاسی دارد و مقصود عاموس از آن، ظلم و ستمی است که پادشاهان بنیاسرائیل بر دو کشور یهودی یعنی اسرائیل و یهودا روا میداشتند. نقدهای عاموس پیامبر، دروندینی است: «این چه نوع مذهبی است که تنها محدودیتهای موقت و غیردائم را بر حرص (در قلمرو اقتصادی) و ستم (در قلمرو سیاسی و اجتماعی) میکند؟ این چه پرستش و عبادتی است که قلبها را متوجه نیکی و خیر نمیکند؟»(همان: 120) والزر اینگونه نقد را شکل مطلوب نقد اجتماعی میداند: «معرفی و توصیف عقاید عموم و آرای مقدسشان بهمنزله اموری مزورانه، حمله به رفتار واقعی و ترتیبات نهادی، جستجوی ارزشهای بنیادین، تقاضا برای یک زندگی روزانه مبتنی بر اصول.»(همان، 120-121) به زبان عاموس: «بگذارید تا عدالت چون سیلی خروشان و حق [انصاف] چون نهری دائم در جریان باشد.»(همان: 121) والزر نتیجه میگیرد:
پیامبری عاموس، نقدی اجتماعی است زیرا رهبران، میثاقها و اعمال مذهبی یک جامعه را به نقد میکشد و نیز به این دلیل که این کار را بهنام و با توسل به ارزشهایی انجام میدهد که در آن جامعه بهرسمیت شناخته شده و همگان در آن شریک هستند.(همان: 123)
عاموس نوعی جرح و تعدیل و اصلاح داخلی را مد نظر داشت که «ظلم جدیدالوقوع در اسرائیل (ظلمی که متوجه فقرا و نیازمندان بود) را بهپایان رساند»(همان: 125) به بیان والزر، «قدرت پیامبری چون عاموس از توانایی او در تفسیر معنای ظلم بر میخیزد؛ از تفسیر این که چه چیزی در آن زمان و در آن مکان مصداق ظلم است، و توانایی او در تبیین این که ظلم چه نسبتی با دیگر ابعاد زندگی مشترک اجتماعی دارد.»(همان: 125-126) از این رهگذر، به مؤمنان زمان خود هشدار میدهد که ببینند «چه آسان است که هم به ضعفا ستم کرد و هم حرمت سبت را نگاه داشت» و عاموس نشان میدهد که قوانین ضدظلم حتی بر قوانین حرمت روز سبت هم تقدم دارند.(همان: 126) این سویههای نقد اجتماعی را در آیات و روایات مربوط به اصل امر به معروف و نهی از منکر و نیز تحلیل قرآن از داستان قوم بنیاسرائیل نیز قابل مشاهده است؛ سویههایی که مورد تأکید شهید آیتالله دکتر بهشتی نیز قرار گرفته و در بخش بعد، به برخی از آنها اشاره خواهیم کرد.